جوانان ما از پند و غزل های پُرشهدوشکر عاشقانۀ سعدی بی خبرند
به گزارش صندلی و تلفن، به گزارش خبرنگار خبرنگاران در خوزستان، نخستین روز اردیبهشت ماه جلالی که به روایت حضرت سعدی در دیباچه گلستان همواره خوشش، سرآغاز گردآوری تجربه های تلخ و شیرین فراوانش در قالب گلستان است، هوشمندانه در تقویم رسمی ایران، روز این استاد مسلم شعر و نثر فارسی نام گرفته است. به همین مناسبت با زینب افضلی مدرس ادبیات و عضو هئیت علمی دانشگاه شهید چمران اهواز که دارای دکترای ادبیات فارسی است به گفت وگو نشستیم.
به نظر شما اشعار سعدی چه شاخصه ها و ویژگی هایی دارد که وی را از دیگران شاعران مطرح ما متمایز نموده است؟
گمان می کنم مقصود ویژگی های سخن سعدی است. زیرا که سعدی شاعری است نویسنده و نویسنده ای است شاعر. در باب ویژگی های نثر و نظم سعدی استادان سخن ها گفته اند و کتاب ها منتشر شده است. از جمله: ذکر جمیل سعدی از گروه نویسندگان، سعدی از ضیاء موحّد، سعدی، شاعر عشق و زندگی از محمدعلی همایون کاتوزیان، جدال با سعدی در عصر تجدّد از کامیار عابدی و دیگر عنوان ها. معروف است که شعر و سخن سعدی سَهل و مُمتَنِع است یعنی در نخستین نگاه، آسان می نماید و در عمل، مانند او گفتن سخت و حتی ناممکن است. سعدی در شعر و نثر خود، به خواننده توجه دارد و خواننده مورد نظر او تنها یک پادشاه یا درباریان یا یک گروه طبقاتی یا عقیدتی یا بومی خاص نیست.
او در جامعه زمان خود حضور دارد و آنچه را می بیند و درک می نماید در شعر می گنجاند و پاسخ خود را به مسائل زمانه خود در آثارش با خوانندگان در میان می گذارد. سعدی آرزومند جامعه ای اهل مروّت و مداراست همان طور که محتسب و مأمور شرع در خانه مردم وارد نمی شود، در احوال هم تجسّس نمی نمایند و آرامش همسایگان را بر هم نمی زنند. او آداب پادشاهی، عبادت، عاشقی، معشوقی و همنشینی را می داند و برای انتقال آگاهی به دیگران کوشش می نماید، به این امید که گفتار سعدی را بپسندند و سود ببرند نصیحت کسی سودمند آیَدَش/ که گفتار سعدی پسند آیَدَش البتّه باید توجّه داشت که آراء سعدی نیز همچون دیگر نویسندگان، نظرات مورد قبول اوست و خواننده حق دارد و از منظر انتقادی بهتر است در عین لذت بردن از زیبایی متن و مضمون، آن ها را مطلق و غیرقابل رد نپندارد.
از نظر زبانی نیز، سعدی در سخن خود، ساده گویی و مستقیم گویی را بر سختگویی و آمیخته با صنایع ادبی گویی ترجیح داده است. به همین دلیل در بیشتر جمله ها و بیت های سعدی، تنها با یاری یک فرهنگ لغت، معنای متن را در می یابیم و حتّی از طنز یا کنایه سعدی لذّت می بریم. این مستقیم گویی شامل بیان صریح احساس های عاشقانه نیز می شود، سعدی به زیبایی ها نظر می نماید و جمال را آشکارا می ستاید و از آن چشم نمی پوشد مگر تو روی بپوشی و فتنه باز نشانی/ که من قرار ندارم که از تو دیده بپوشم. برای آخرین نکته، دوست دارم به شیطنت و رندی سعدی اشاره کنم.
سعدی چه در اندرزگویی فردی، چه در نقد اجتماعی و چه در سوز و گداز عاشقانه، از بازی با کلام لذّت می برد و با استفاده از ایهام و کنایه های نه چندان پیچیده، از یک کلام دو معنای گاه کاملاً متفاوت در نظر می آورد، گویی مشتاقانه منتظر است ببیند مخاطب، معشوق و خواننده پی به هنرنمایی او می برد یا فریب ظاهر زبان شیرین او را می خورند.چگونه بچه ها و نوجوانان را می توانیم برای خواندن آثاری همچون گلستان و بوستان سعدی به خصوص در دوران خانه نشینی تشویق کنیم؟
شاید این شعر را شنیده باشید که عشق آمدنی بُوَد نه آموختنی به گمانم علاقه به ادبیات نیز آمدنی بُود نه آموختنی. شعر و سخن سعدی مانند بوی خوشی است که بی گفت و تبلیغ و الزام، بوی برندگان را مشتاق خود می نماید. اگر خواستار آنیم که فرزندان مان با آثار زیبا و پرمعنای ادبی آشنا و همدم شوند بهتر آن است که جان، سخن و نگاه خود را با مطالعه شخصی این آثار مست و معطّر کنیم. بخشی از وقت خود را در باغ گلستان، بوستان، غزلیات و قصاید به تماشا بگذرانیم و گاهی برای خود زمزمه ای کنیم. اطرافیان، چه پیر و چه کودک، چه آشنا و چه هنوز ناآشنا، اگر رفتار و گفتار ما را دوست بدارند بی اکراه و اجبار از این باده بی دردسر و سردرد می نوشند.
خواندن آثار سعدی تا چه اندازه می تواند درحال و هوای مردم ما تاثیرگذار باشد؟
واژه مردم به معنای تعداد زیادی از انسان ها است. در بیشتر مواقع این کلمه تداعی نماینده نوعی وحدت، همانندی و اشتراک است اما در واقع مردم با هم متفاوتند. در نتیجه، به اعتقاد من هیچ گاه مردم در یک موضوع به وحدت نظر نمی رسند. به همین صورت، به تأثیرپذیری یکسان یا همه گیر مردم از یک کتاب، فرد، اندیشه، باور یا رویداد هم نمی توان امید بست. اینکه آثار سعدی در حال و هوای خوانندگان خود چه تأثیری دارد را نمی دانم و تردید دارم کسی بتواند آن را بداند. اما با توجّه به بخش های مختلف کتاب های او و مضمون حکایت ها و ابیاتش به نظر می رسد که سعدی در پی قانع کردن مخاطبانش در جهت مدارا با دشمنان، مروّت با دوستان و سپری کردن عمر هم در جهت خوش باشی فردی و هم نگاه به آخر راه و آخرت بوده است. بدین منظور در ادامه سخن، گزارش کوتاهی از آثار مشهور سعدی خواهم داد به این امید که خوانندگان این مطلب، کتاب دلخواه خود را بیابند و بخوانند.
سعدی دو کتاب خویش را بوستان و گلستان نامیده است. بهترین چاپ این دو کتاب را شادروان دکتر غلامحسین یوسفی با تصحیح و تعلیقات استادانه خود در اختیار خوانندگان قرار داده است. سعدی، بوستان یا سعدی نامه را در سال 655 ه.ق و در یک دیباچه و ده باب سروده است: 1. در عدل و تدبیر و رای 2. در احسان 3. در عشق و مستی و شور 4. در تواضع 5. در رضا 6. در قناعت 7. در عالم تربیت 8. در شکر بر عافیت 9. در توبه و راه صواب 10. در مناجات و ختم کتاب.
قالب بوستان، مثنوی است و مناسب برای روایت های شعری. سعدی از به نام خدایی که جان آفرید/ سخن گفتن اندر زبان آفرید شروع می نماید، سخنان نوشیروان به هنگام جان دادن را خطاب به هرمز برای مان بازگو می نماید که خاطرنگهدارِ درویش باش/ نه در بند آسایش خویش باش/ نیاسایَد اَندر دیار تو کس/ چو آسایش خویش جویی و بس؛ ما را به احسان دعوت می نماید کسی خُسبَد آسوده در زیر گِل/ که خُسبَند از او مَردُم، آسوده دل
اما در میانه پندهای اجتماعی از احوال شخصی نیز غافل نیست و به عشق نیز نظر دارد خوشا وقت شوریدگان غَمَش/ اگر زخم بینند و گر مرهَمَش، نه تلخ است، صبری که بر یاد اوست/ که تلخی شِکَر باشد از دستِ دوست، مَلامَت کِشانند مستانِ یار/ سَبُک تر بَرَد، اُشتَرِ مست، بار سعدی در بوستان بیشتر به محبّت الهی نظر دارد و حکایت های عاشقان را بر این قصد تأویل می نماید.
ویژگی عاشقان، تواضع است و سعدی در ادامه، حکایت معروف یکی قطره باران ز ابری چکید/ خجل شد چو پهنای دریا بدید را در نظر خواننده می آورد بلندی از آن یافت، کو پَست شد/ درِ نیستی کوفت، تا هَست شد؛ تواضع آن گاه دست می دهد که در برابر زندگی توسَنی و سرکشی نکنیم و رضا به داده دهیم چو نتوان بر افلاک، دست آختَن/ لازم است، با گردشش ساختن؛ و انسان راضی روی در قناعت می آورد قناعت، توانگر کند مرد را/ خبر کن، حریص توریست را و عمر خود را بین کسب نعمت مادی و کسب هنر تقسیم می نماید مَپَروَر تن اَر مرد رای و هُشی/ که او را چو می پروری، می کُشی، خردمند مردُم هنرپَروَرَند، که تن پَروَران از هنر لاغرند.
سعدی، صلاح آدمی را در تربیت روحی می داند نه در تربیت جسم و جنگاوری، او خاموشی و سکوت را از فضیلت های اخلاقی می داند صدف وار، گوهرشناسانِ راز/ دهان جز به لؤلؤ نکردند باز، نباید سخن گفت، ناساخته/ نشاید بُریدن، نینداخته؛ و انسان تربیت یافته، می داند که هر نعمتی را شکرگزاردن واجب است جوانی، سر از رای مادر بتافت/ دلِ دردمندش به آذر بتافت چو بیچاره شد، پیشَش آورد مَهد/ که ای سُست مهرِ فراموش عهد نه در مهد، نیرویِ حالت نبود؟/ مگس راندن از خود، مَجالت نبود؟ تو آنی کز آن یک مگس، رَنجه ای/ که امروز، سالار و سرپنجه ای به حالی شوی باز، در قعرِ گور/ که نتوانی از خویشتن، دفعِ مور؛ سعدی در انتها حکایت های بیدارنماینده اخلاقی، خواننده خود را به توبه و راه صواب فرا می خواند بیا ای که عمرت به هفتاد رفت/ مگر خُفته بودی که بر باد رفت؟ زِ پنجَه دِرَم، پنج اگر کم شود/ دلت ریشِ سَرپَنجه غم شود چو پنجاه سالَت برون شد ز دست/ غنیمت شمر پنج روزی که هست؛ دریغا که مشغول باطل شدیم/ ز حق دور ماندیم و غافل شدیم چه خوش گفت با کودک، آموزگار/ که کاری نکردیم و شد روزگار و کتاب را با مناجات به درگاه پروردگار انتها می دهد همه طاعت آرند و مسکین، احتیاج/ بیا تا به درگاهِ مسکین نواز مرا شرمساری ز روی تو، بس/ دگر، شرمسارم مکن پیشِ کس کس از من، سیَه نامه تر دیده نیست/ که هیچم فِعالِ پسندیده نیست بِضاعت نیاوردم الّا امید/ خدایا ز عفوم مکن نا امید.
سعدی کتاب دیگر خود، گلستان را در سال 656 ه.ق نوشته و آن را به دامنی از گل مانند نموده است که از حال خوش خویش برای یاران به ارمغان آورده است. گلستان شامل حکایت های کوتاه شیرین آمیخته با شعر است. بدین صورت که سعدی آنچه را برای زیستن شاد و بی آزار آدمیان در کنار یکدیگر مناسب و سودمند می دانسته است در قالب حکایت ریخته است و در پی آن چند بیتی در تأیید و بیان مقصود خود سروده است.
کتاب کم حجم گلستان یک دیباچه و هشت باب دارد: 1. در سیرت پادشاهان 2. در اخلاق درویشان 3. در فضیلت قناعت 4. در فواید خاموشی 5. در عشق و جوانی 6. در ضعف و پیری 7. در تأثیر تربیت 8. در آداب صحبت.
این کتاب از پرخواننده ترین آثار ادبیات فارسی و حتّی خود سعدی است و این امر نتیجه رویکرد تربیتی به گلستان سعدی است. کتابی که از دیرباز در مکتب خانه ها درس داده می شد و در دوران تجدّد و نوسازی ایران، هدف سخنان تند و تیزی نهاده شد تا جایی که عدّه ای، آثار ادبی فارسی به ویژه گلستان را عامل عقب ماندگی ایران و ایرانیان از پیشرفت های مدنی و صنعتی دانستند. حال آنکه ادبیات و سعدی را چه گناه اگر جامعه ای، در درازنای تاریخ خود، بر اثر خشونت همیشگی حاکمان بر اندیشمندان، از اندیشه و نقد و نوجویی تهی می شود؟
ادبیات جانشین دیگر میدان های ضروری تفکّر جامعه نیست. فارغ از این سخنان، دوستداران و آموزگاران سعدی نیز جفایی خیراندیشانه در حقّ گلستان روا داشته اند و آن، حذف باب در عشق و جوانی از کتاب ها و کلاس های درس است تا جایی که حتّی دانشجویان نیز با خواندن این باب با شگفتی می پرسند: مگر سعدی غیر از پند و اندرزهای بوستان وار هم گفته است؟ این پرسش، جانِ شیفتگان سعدی را از جهتی دیگر هم می رنجاند؛ زیرا گویای آن است که جوانان ما خبری از غزل های پر شهد و شکر عاشقانه سعدی نیز ندارند.
تمام گلستان خواندنی است و آسان یاب و فهمیدنی، حکایتی از باب در عشق و جوانی بازگو می کنم و به غزلیات می پردازم. یاد دارم که که در ایّام پیشین، من و دوستی، چون دو بادام مغز در پوستی، صحبت داشتیم. ناگاه اتّفاق غیبت افتاد. پس از مدّتی باز آمد و عتاب شروع کرد که در این مدّت، قاصدی نفرستادی. گفتم: دریغ آمدم که دیده قاصد به جمال تو روشن شود و من محروم... رشکم آید که کسی سیر نگه در تو کند/ باز گویم که، کسی سیر نخواهد بودن.
سعدی در غزلیات نیز شیدای باغ و گلزار و نوای پرندگان است اما یادِ یار که می آید همه زیبایی ها در برابر چشم سعدی بی جلوه می شوند گه نعره زدی بلبل، گه جامه دریدی گل/ تا یاد تو افتادم، از یاد برَفت آنها.
کتاب توضیح غزلیات سعدی از فرح احتیاجکار می تواند راه گشای دوستداران شعر سعدی باشد. یکی از درس های دانشجویان زبان و ادبیات فارسی در دوره کارشناسی، غزلیات سعدی است. در دوران دانشجویی استادی دانشمند و پاکیزه اخلاق داشتیم که در جلسه نخست این درس گفت: آرزو می کنم ابتدا عاشق شوید سپس این درس را بگذرانید. حال می اندیشم که حق با استاد بود که عاشق را به ویژه عاشق گرفتار معشوق خوبروی را همدمی بهتر از سعدی نیست، چرا که هر غزلش گویی پرده ای از فراز و فرود سفر عشق را به آواز خوش می خواند.
هرگر وجود حاضر غایب شنیده ای؟/ من در میان جمع و دلم جای دیگر است؛ دیده را فایده آن است که دلبر بیند/ ور نبیند، چه بوَد فایده بینایی را؟؛ من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را/ وین دلاویزی و دلبندی نباشد موی را؛ دوست نباشد به حقیقت که او/ دوست فراموش کند در بلا؛ دلی که عاشق و صابر بوَد مگر سنگ است؟/ ز عشق تا به صبوری هزار فرسنگ است؛ هر شب و روزی که بی تو می رود از عمر/ هر نفسی می رود هزار ندامت؛ من اوّل روز دانستم، که این عهد/ که با من می کنی، محکم نباشد؛ هوش خردمند را، عشق به تاراج بُرد/ من نشنیدم که باز، صیدِ کبوتر شود؛ جنگ نمی کنم اگر دست به تیغ می بَرَد/ بلکه به خون، مطالبت هم نکنم قیامتش؛ من اگر نظر حرام است، بسی گناه دارم/ چه کنم؟ نمی توانم که نظر نگاه دارم؛ هر کس به تماشایی، رفتند به صحرایی/ ما را که تو منظوری، خاطر نَرَوَد جایی؛ به انتها آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی/ به صد دفتر نشاید گفت، حسب الحال مشتاقی نه حُسنَت آخَری دارد، نه سعدی را سخن انتها/ بمیرد تشنه مُستَسقی و دریا همچنان باقی.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران