این قصه واقعی است
به گزارش صندلی و تلفن، از اولین فیلمی که هاتف علیمردانی کارگردانی کرده تا نهمین فیلمش که در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر اکران شده، چند مضمون ثابت و مشترک قابل ردیابی است و حتی پررنگ تر و ملموس تر می شود. این مضامین که عبارتند از خانواده، سنت و فرهنگ حتی در کمدی کلمبوس هم دیده می شود و نیز در ستاره بازی که ماجرای مهاجرت را روایت می کند.
این فیلم که براساس یک داستان واقعی ساخته شده، روایت خانواده ای است که از ایران به آمریکا مهاجرت می کنند و هرکدام از اعضای آن به نحوی درگیر تبعات مهاجرت می شوند به خصوص دختر جوان خانواده که سرنوشت تلخی را تجربه می کند.
گرچه فیلم به لحاظ مضمونی در ادامه راستا فیلمسازی هاتف علیمردانی است اما به لحاظ تکنیک و تولید یک تجربه جدی تر و سختتر به نظر می رسد؛ گویی علیمردانی این بار خواسته حرفش را فریاد بزند و توجه بیشتری از مخاطب بگیرد.
احتمالا به همین دلیل است که علیمردانی ستاره بازی را عزیزترین فیلم خودش می داند. درباره ویژگی های تولید این فیلم سری بزنید به گزارش دقیق علی رستگار در همین صفحه و با علم به این که برای تولید این فیلم، علیمردانی چالش های زیادی داشته گفت وگوی او را بخوانید تا درباره دغدغه های وی و تجربه های شخصی اش درباره مهاجرت در ستاره بازی بدانید.
چطور شد که بعد از فیلم کلمبوس که درباره مهاجرت بود، دوباره سراغ این موضوع رفته اید و این بار تلخ و جدی به آن پرداخته اید؟
برای این که مهاجرت مساله خود من است. از زاویه دید خودم به این موضوع نگاه کردم و کوشیدم تلخی های آن را نشان بدهم و چیزی را به نمایش بگذارم که کمی بعد از مهاجرت، خودش را نشان می دهد. همه آنهایی که مهاجرت می کنند، مقهور تصاویر دلفریبی می شوند که از آن طرف می بینیم اما این تصاویر بعد از مهاجرت خیلی زود محو می شود و واقعیت ها خودش را نمایان می کند.
این واقعیت ها در حدی است که شما مهاجرت را تروما توصیف کنید؟
بله همین طور است. من یک فیلم درباره مهاجرت ساخته بودم اما باوجوداین که خودم می نویسم، این بار می خواستم یک اثر اقتباسی درباره مهاجرت داشته باشم. دنبال کتاب یا رمانی بودم که مهاجرت، واقعیت ها و تلخی های آن را توصیف کرده باشد و قبل از این که اثری دراین باره پیدا کنم، داستان این فیلم را مادر خانواده ای که در فیلم ستاره بازی می بینید، برایم تعریف کرد.
بر اساس این داستان واقعی که بسیار هم تلخ بود، فیلم ساختم و این بار سعی کردم به صورت کاملا ناتورالیستی (بسیار واقع گرایانه) مهاجرت را به نمایش بگذارم و جنبه های تاریک و ناشناخته زندگی در یک سرزمین دیگر را نشان بدهم؛ جایی که درست نمی شناسیمش، بافرهنگ و آداب و رفتار مردمش آشنایی نداریم و معمولا تصویر غیرواقعی از آن داریم.
تلاش شما برای ارائه یک تصویر ناتورالیستی (بسیار واقع گرایانه) از مهاجرت در این فیلم کاملا ملموس است اما بخش هایی از فیلم که به صبا، دختر این خانواده اختصاص دارد تا حدی شاعرانگی دارد.
درباره یک دختر جوان که سرنوشت تلخی داشته، چه چیزی می توان نشان داد که برای مخاطب جذاب باشد؟ باید کمی شاعرانه به او نزدیک می شدیم؛ چون به اعتقاد من صبا یک قربانی است یا اگر دقیق تر بخواهید از نظر من صبا یک گناهکار معصوم است. او درگیر سرنوشتی شده و در موقعیتی قرار گرفته که انتخابی نداشته و همین باعث می شود او را معصوم بدانم. باید طوری به او نزدیک می شدیم که مخاطب با این شخصیت ارتباط بگیرد و تلخی سرنوشت او را کاملا احساس کند.
البته همچنان بخش های واقع گرایانه فیلم بسیار قوی تر است و به نظر می رسد به همین دلیل زحمت ساختن فیلم در آمریکا را به خود داده اید، سراغ بازیگران خارجی رفته اید و به عبارت دیگر تلاش کرده اید فیلم کاملا واقعی و باورپذیر باشد.
برای این که حرفم شنیده شود، چاره ای جز این نبود. باید حقایقی را که درباره مهاجرت وجود دارد، به دقت و با همه جزئیاتش به نمایش می گذاشتم تا مخاطبم با واقعیت روبه رو شود. در طراحی خط داستان، تعلیق ها ، رخدادها و دیگر جزئیات قصه تلاشم این بود نتیجه کارم یعنی فیلمی که پیش روی مخاطبان می گذارم، تاثیرگذار باشد و تجربه شخصی مرا به مخاطب انتقال بدهد.
هر چه درباره سختی های مهاجرت گفته شود، کسی که قصد رفتن دارد گمان می کند دیگران از پس زندگی در غربت برنیامده اند و حتما خودشان گل خواهند کاشت. شاید این نکته ای بود که باید به آن توجه می کردید!
من مانیفست نداده ام، قضاوت هم نکرده ام، من فیلم ساخته ام و برای این فیلم از اسناد و اطلاعات به جا مانده از زندگی یک دختر جوان استفاده کرده ام؛ روان شناس این دختر لطف کرد و فایل های صوتی به جا مانده از او را در اختیارم گذاشت و همین طور مادرش که اطلاعاتی درباره ماجرای مهاجرت شان و زندگی این دختر به من داد تا بتوانم بر اساس دغدغه ام فیلم بسازم. به عبارت دقیق تر ستاره بازی یک فیلم است بر اساس یک داستان واقعی. شاید در بخش هایی از این فیلم تعلیق، فضاسازی و ایده های بصری را به خدمت گرفته باشم برای ایجاد ریتم و روایت بصری موثرتر اما در نهایت ستاره بازی یک فیلم موقعیت است، اکشن نیست یا فیلم جنایی یا هر گونه دیگری. این فیلم باید طوری ساخته می شد که تا پایان مخاطب را با خودش همراه کند و در این موقعیت تلخ و سخت او را نگه دارد. برای همین است در این فیلم از سبک و سیاق کارهای همیشگی ام فاصله گرفته ام، ایده پردازی و شیوه اجرا را تغییر داده ام، چالش های متعددی را از سر گذرانده ام، فقط برای این که فیلم بتواند موقعیتی به نام مهاجرت و بالا و پایینش را با مخاطبان شریک شود. برای این فیلم سختی های متعددی پشت سر گذاشتم و فارغ از نقاط ضعف و قوتش، شیوه کارم تغییر کرد. برای ساختن ستاره بازی روش و سبکی در پیش گرفتم که با همه سختی هایش راستا کارم را هموارتر کرد و توسعه داد.
می شود گفت داستان این فیلم و دغدغه حرف زدن درباره تبعات مهاجرت روی سبک کاری شما تاثیر داشته اند؟
بله. اگر بخواهم واقعیت را بپذیرم همین طور است.
شما هنوز ساکن آمریکا هستید؟
بله و بدون تردید می گویم مهاجرت بعد از 25 سالگی واقعا اشتباه است. وقتی در بزرگسالی از کشورتان بروید دیگر تطبیق پیدا کردن با فرهنگ و زندگی در یک کشور دیگر ساده نیست. کسی که بعد از 25 سالگی مهاجرت می کند، حداقل پنج سال از بهترین سال های عمرش را از دست می دهد تا بتواند فقط به حیاتش در کشور مقصد ادامه بدهد. تصاویر دلفریبی که زندگی در آمریکا و اروپا می بینیم خیلی زود از بین می فرایند و واقعیت های تلخ زندگی در غربت خودشان را نشان می دهند که لازم است درباره آنها بدانیم. من امیدوارم این فیلم بتواند این موقعیت سخت و پیچیده را با مخاطبانش شریک شود و هر کسی فیلم را می بیند اگر در فکر مهاجرت است، در معرض واقعیت ها قرار بگیرد و با این موقعیت دقیق تر روبرو شود.
آذر مهاجر - ادبیات و هنر / روزنامه صندلی و تلفن
منبع: جام جم آنلاین